وانشات اینوماکی//پارت ۶
اینم پارت آخر خدمت شما
----------------------------------------------------------------------------------
دو روز بعد-ساعت ۱۰:۰۰
اینوماکی هنوز بهوش نیومده. شوکو سان میگه شکستگی های اینوماکی را کامل درمان کرده اما برای بهوش اومدنش نمی تونه کاری بکنه فقط باید صبر کنیم. همش تقصیره منه. اگه حواسم بود بلایی سر اینوماکی نمیومد. اگه بیشتر مراقب خودم بودم اینوماکی خودشو سپر من نمیکرد.
ویو اینوماکی
دو ساعت پیش به هوش اومدم. از اونجایی که چهار روز بستری بودم و شکو سان کامل درمانم کرد بعد از بهوش اومدنم مرخص شدم اما شوکو سان گفت تا دو روز نباید تمرین کنم و سر کلاس برم. شوکو سان بهم گفت ا٫ت چقدر نگرانم بوده و خودخوری می کرده. همینطور گفت برم یه سر بهش بزنم. الانم دارم دنبال ا٫ت می گردم اما نمی دونم کجاست. اونطور که گفتن ا٫ت فرداش بیدار شده. همینطور گفتن که تنهایی یه رتبه ویژه را شکست داده و جونمو نجات داده. روز مأموریت تو فکر این بودم که به ا٫ت اعتراف کنم. می دونم که منو فقط به عنوان دوستش می بینه اما می خوام فقط از احساساتم نسبت به خودش خبردار بشه. می دونم ردم می کنه. هیچ کس نمی تونه دوست پسری که نمی تونه درست حرف بزنه را تحمل کنه. کاش این گفتار نفرین را نداشتم اونوقت می تونستم راحت با بقیه حرف بزنم و به اون همه آدم آسیب نمی زدم. همشنطور داشتم خودخوری میکردم که یه صدایی شنیدم.
همش تقصیر منه. اگه حواسم بود بلایی سر اینوماکی نمیومد. اگر بیشتر مراقب خودم بودم اینوماکی خودشو سپر من نمیکرد.
صدای ا٫ت بود. داشت خودش را سرزنش می کرد. سعی کردم خودم را سرحال کنم و با لبخند سمتش برم هر چند که لبخندمو نمی بینه ولی خب خوشم نمیاد با اخم سمتش برم. لبخند می زنم و می رم سمتش.
-جلبک(سلام)
(شوکه)اینوماکی
اولش تو شوک بود اما به خودش اومد سریع اومد سمتم و بغلم کرد. شوکه شدم.
(با گریه)هق ..هق ...متأسفم اینوماکی ..هق .. هق... متأسفم. تو بخاطر من آسیب دیدی ..هق ..هق
همونطور که گریه میکرد محکم تر بغلم می کرد و مدام می گفت متأسفم. اون داره به خاطر من گریه می کنه. به خودم که اومدم دستمو رو سرش گذاشتم و نازش کردم.
-تن ماهی(تقصیر تو نبوده. نمی خواد خودتو به خاطر من ناراحت کنی*یه کلمه اینهمه معنی داشت😂*)
اما..... هق.. هق... تو بخاطر من آسیب دیدی.*دقت کردین ا/ت هم همشو فهمید؟*
-سس مایونز(گفتم که تقصیر تو نیست)
هر چی گفتم آروم نشد و تو بغلم گریه میکرد. بعد چند دقیقه گریه کردن که آروم تر شده بود انگار تازه فهمیده باشه چیکار کرده با خجالت از بغلم اومد بیرون. گونه هاش سرخ شده بود و داشت اشکاش را پاک می کرد. خیلی خوشگل و کیوته. به واکنشش خندیدم که گفت:
(سرخ شده)اینوماکی می خواستم یه چیزی بهت بگم.
-سالمون(بگو)
(هنوز سرخه)میدونی ...اینوماکی ....من ... من ..دوست دارم.
شوکه می شم. چی گفت؟دوستم داره؟به شدت سرخ شده بود و به پایین نگاه می کرد اما می تونستم استرس و نگرانی را از تو چشماش بخونم. تنها کاری که کردم این بود که کمرش را گرفتم و نزدیک خودم کردمش و آروم و طولانی بو*سیدمش.
ویو ا٫ت
یهو به خودم اومدم من چیکار کرده بودم؟تو بغل اینوماکی کلی گریه کرده بودم. سرخ می شم و سریع از اینوماکی جدا شدم و اشکامو پاک کردم. اینوماکی به واکنشم می خنده. جو می گیرتم و به اینوماکی اعتراف میکنم. آخه این چه کاری بود من کردم؟جوگیری کار دستم داد. همونطور که داشتم به خودم لعنت می فرستادم اینوماکی کمرمو می گیره و منو نزدیک خودش می کنه و آروم و طولانی می بو*ستم. شوکه میشم. این یعنی این حس یک طرفه نیست؟از خوشحالی چند قطره اشک از چشمم پایین میاد. از شک که بیرون میام چشمامو می بندم و با اینوماکی همراهی می کنم .......
----------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم خوشتون اومده باشه. نکته ای،درخواستی چیزی بود بگید😁
#سناریو #وانشات #انیمه #جوجوتسو_کایسن #اینوماکی #توگه #اینوماکی_توگه
----------------------------------------------------------------------------------
دو روز بعد-ساعت ۱۰:۰۰
اینوماکی هنوز بهوش نیومده. شوکو سان میگه شکستگی های اینوماکی را کامل درمان کرده اما برای بهوش اومدنش نمی تونه کاری بکنه فقط باید صبر کنیم. همش تقصیره منه. اگه حواسم بود بلایی سر اینوماکی نمیومد. اگه بیشتر مراقب خودم بودم اینوماکی خودشو سپر من نمیکرد.
ویو اینوماکی
دو ساعت پیش به هوش اومدم. از اونجایی که چهار روز بستری بودم و شکو سان کامل درمانم کرد بعد از بهوش اومدنم مرخص شدم اما شوکو سان گفت تا دو روز نباید تمرین کنم و سر کلاس برم. شوکو سان بهم گفت ا٫ت چقدر نگرانم بوده و خودخوری می کرده. همینطور گفت برم یه سر بهش بزنم. الانم دارم دنبال ا٫ت می گردم اما نمی دونم کجاست. اونطور که گفتن ا٫ت فرداش بیدار شده. همینطور گفتن که تنهایی یه رتبه ویژه را شکست داده و جونمو نجات داده. روز مأموریت تو فکر این بودم که به ا٫ت اعتراف کنم. می دونم که منو فقط به عنوان دوستش می بینه اما می خوام فقط از احساساتم نسبت به خودش خبردار بشه. می دونم ردم می کنه. هیچ کس نمی تونه دوست پسری که نمی تونه درست حرف بزنه را تحمل کنه. کاش این گفتار نفرین را نداشتم اونوقت می تونستم راحت با بقیه حرف بزنم و به اون همه آدم آسیب نمی زدم. همشنطور داشتم خودخوری میکردم که یه صدایی شنیدم.
همش تقصیر منه. اگه حواسم بود بلایی سر اینوماکی نمیومد. اگر بیشتر مراقب خودم بودم اینوماکی خودشو سپر من نمیکرد.
صدای ا٫ت بود. داشت خودش را سرزنش می کرد. سعی کردم خودم را سرحال کنم و با لبخند سمتش برم هر چند که لبخندمو نمی بینه ولی خب خوشم نمیاد با اخم سمتش برم. لبخند می زنم و می رم سمتش.
-جلبک(سلام)
(شوکه)اینوماکی
اولش تو شوک بود اما به خودش اومد سریع اومد سمتم و بغلم کرد. شوکه شدم.
(با گریه)هق ..هق ...متأسفم اینوماکی ..هق .. هق... متأسفم. تو بخاطر من آسیب دیدی ..هق ..هق
همونطور که گریه میکرد محکم تر بغلم می کرد و مدام می گفت متأسفم. اون داره به خاطر من گریه می کنه. به خودم که اومدم دستمو رو سرش گذاشتم و نازش کردم.
-تن ماهی(تقصیر تو نبوده. نمی خواد خودتو به خاطر من ناراحت کنی*یه کلمه اینهمه معنی داشت😂*)
اما..... هق.. هق... تو بخاطر من آسیب دیدی.*دقت کردین ا/ت هم همشو فهمید؟*
-سس مایونز(گفتم که تقصیر تو نیست)
هر چی گفتم آروم نشد و تو بغلم گریه میکرد. بعد چند دقیقه گریه کردن که آروم تر شده بود انگار تازه فهمیده باشه چیکار کرده با خجالت از بغلم اومد بیرون. گونه هاش سرخ شده بود و داشت اشکاش را پاک می کرد. خیلی خوشگل و کیوته. به واکنشش خندیدم که گفت:
(سرخ شده)اینوماکی می خواستم یه چیزی بهت بگم.
-سالمون(بگو)
(هنوز سرخه)میدونی ...اینوماکی ....من ... من ..دوست دارم.
شوکه می شم. چی گفت؟دوستم داره؟به شدت سرخ شده بود و به پایین نگاه می کرد اما می تونستم استرس و نگرانی را از تو چشماش بخونم. تنها کاری که کردم این بود که کمرش را گرفتم و نزدیک خودم کردمش و آروم و طولانی بو*سیدمش.
ویو ا٫ت
یهو به خودم اومدم من چیکار کرده بودم؟تو بغل اینوماکی کلی گریه کرده بودم. سرخ می شم و سریع از اینوماکی جدا شدم و اشکامو پاک کردم. اینوماکی به واکنشم می خنده. جو می گیرتم و به اینوماکی اعتراف میکنم. آخه این چه کاری بود من کردم؟جوگیری کار دستم داد. همونطور که داشتم به خودم لعنت می فرستادم اینوماکی کمرمو می گیره و منو نزدیک خودش می کنه و آروم و طولانی می بو*ستم. شوکه میشم. این یعنی این حس یک طرفه نیست؟از خوشحالی چند قطره اشک از چشمم پایین میاد. از شک که بیرون میام چشمامو می بندم و با اینوماکی همراهی می کنم .......
----------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم خوشتون اومده باشه. نکته ای،درخواستی چیزی بود بگید😁
#سناریو #وانشات #انیمه #جوجوتسو_کایسن #اینوماکی #توگه #اینوماکی_توگه
- ۲۴.۷k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط